شعر زیر را از این کتاب انتخاب کردهام:
ترجمهی متون ادبی، دکتر علی خزاعی فر، انتشارات سمت، صفحه 117
چاپ پنجم بهار 86، شابک: 9-136-535-964
Around the corner I have a friend,
In this great city that has no end;
Yet days go by, and week rush on;
And before I know it a year is gone,
And I never see my old friend's face.
for life is a swift and terrible race.
He knows I like him just as well
As in the days when I rang his bell
And now we are busy, tires men.
Tired with playing a foolish game,
Tired with trying to make a name.
"Tommorow," I say, "I will call on jim,
just to show that I'm thinking of him."
But tomorrow comes, and tomorrow goes,
And the distance between us grows and grows
Around the corner, yet miles away . . .
"Here's a telegram, sir . . ."
"Jim died today."
And that's what we get, and deserve in the end:
Around the corner, a vanished friend.
Charles Hanson Towne
سر همین خیابان دوستی دارم
در این شهر بزرگ بیدر و پیکر
روزها و هفتهها شتابان میروند
و نمیفهمم سال چگونه میگذرد
و من هیچگاه روی دوست قدیمیام را نمیبینم
زیرا زندگی مسابقهایست سریع و هراسناک
او میداند من او را دوست دارم
همچون روزهایی که زنگ خانهاش را به صدا در میآوردم
و او نیز چنین میکرد. آن موقع جوانتر بودیم
ولی حالا هر دو گرفتار و خستهایم
خسته از یک بازی احمقانه
خسته از تلاش برای کسب نام
با خود می گویم: "همین فردا به جیم سر میزنم
تا نشان دهم به یادش هستم"
ولی فردا میآید و فردا میرود
و فاصله من و او روزبهروز بیشتر میشود
سر همین خیابان، ولی فرسنگها دور . . .
" آقا تلگراف دارید . . . "
" جیم به رحمت ایزدی پیوست. "
و این همان چیزی است که در پایان نصیبمان میشود
و ما سزاوار آن هستیم:
سر همین خیابان، یک دوست ازدسترفته.
چارلز هانسون تاون